دلم بی تابی میکند ودر پس لحظه های سوت و کور تو را میخواند ، به امید یک دیدار، دل غمگینم بی قراری می کند ؛ و رنج های دوران بی شکیبت را یک به یک مرور می کند ، و دراوج دردمندی تنها تو را می خوانم ؛آقاجان به امید آنکه دعای فرجی برایت بخوانم تا فرجی حاصل شود و به تو نزدیکتر شوم ،آقاجان میدانم به اندازه ای دل مهربانت را رنجیده ام که اینطور بین من و تو فاصله افتاده... سالهاست که در خلوت تنهائیم یاد تو میکنم و از دوری هجرت اشک رنج می ریزم ؛ آقاجان تحفه ای ندارم مگر این دل شکسته که جز به امید گشایش فرجت آرام نمی گیرد ،مولاجان بیا و این کلبه ی محزون را طراوتی ده ودرون خسته دلان راحرارتی...سودای منو غوغای دلم با یاد تو معنا دارد.....
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89 آبان 20 توسط
سجاد مقیمی منفرد